انگلیس پس از آن که از کارهای ابتدایی فارغ گردید در تاریخ 2 نوامبر 1917 با صدور "اعلامیه بالفور" خط مشی سیاسی خود را بطور رسمی روشن ساخت. در این اعلامیه انگلیس متعهد می شد که از استقرار یک کانون ملی یهود در فلسطین حمایت کند. صهیونیست ها هم بیکار نبودند. از کنفرانس صلح تقاضا کردند تا قیومیت فلسطین را به بریتانیا بدهد. همچنین انگلیس یک یهودی را به عنوان کمیساریای فلسطین انتخاب کرد. سازمان جهانی صهیونی را به عنوان" آژانس یهود" به رسمیت شناخت و دروازه های فلسطین را بر روی مهاجرت وسیع صهیونیست ها گشود و به اعتراضات اعراب توجه نکرد. همچنین انگلستان در فلسطین امتیاز بهره برداری از اراضی خالصه را به مستعمره نشین های یهودی واگذار کرد و از موسسات کاملا تازه ی" کانون ملی" حمایت کرد و به جماعت یهود اجازه داد مدارس مخصوص خود را تاسیس کنند و سازمانی به نام" هاگاتا" ترتیب دهند.
در 9 دسامبر 1917 بیت المقدس (اورشلیم) توسط انگلیس اشغال شد و چشم و گوش عرب ها را کمی باز کرد. از این دوره به بعد است که فلسطین صحنه مقاومت مداوم بر ضد صهیونیست ها می گردد. فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد.
در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.
در طی 30 سال قیومیت انگلیس جماعت مستعمره نشین های صهیونیست 12 برابر جمعیتی شدند که در 1917 در فلسطین بودند. این جماعت با حمایت و عنایت بریتانیا موسسات مخصوص خود را بسط داده سازمان نظامی کاملی فراهم آورد. صهیونیست های پولدار زمین های فلسطینیان را به چند برابر قیمت از آنها می خریدند و در این راه از دلال های ایرانی و عربی استفاده می کردند. (برای مثال سید ضیا عامل کودتای 1299 پس از متواری شدن از ایران به فلسطین رفت و به کار خرید زمین برای صهیون ها مشغول شد)
البته انگلیس پیش خود حساب می کرد که این همکاری منافعش را نیز در بر دارد. از این جهت هر بار که صهیونیسم سعی می کرد جنبش ایجاد یک دولت را تسریع کند دست به حمله متقابل می زد و چوب لای چرخ این کار می گذاشت. جنگ دوم جهانی رو در رو شدن دو طرف را تسریع کرد و موجب شد اتحاد انگلیس-صهیونیست به هم بخورد. در سال 1945 استعمار صهیونیستی فلسطین که 30 سال از طرف امپریالیسم بریتانیا حمایت شده بود در جستجوی حامی قدرتمند تری برآمد . برای اینکار ایالات متحده امریکا گزینه مناسبی بود چرا که جمیع شرایط را دارا بود. سر انجام در 29 نوامبر سال 1947 سازمان ملل متحد رای به حمایت از دولت استعماری صهیونی در فلسطین را داد. اعراب فلسطین در اثر 30 سال قیومیت انگلیس آنقدر ضعیف شده بودند که آمادگی مقابله و مقاومت در برابر حمله جماعت صهیونیست را نداشتند. این جماعت علاوه بر اینکه سازمان یافته و مسلح شده بودند ,از پشتیبانی جامعه بین المللی آمریکایی-اروپایی نیز برخوردار بودند. آلمان نیز کمک های اقتصادی وسیعی به دولت صهیونیستی به عنوان غرامت کرد. (حال شاید بفهمیم که صهیونیستها با بزرگ کردن کشتار یهودیان توسط هیتلر چه هدفی را دنبال می کرده اند).
برای استعمار فلسطینیان, یهودیان سرمایه دار بسیج شدند و با سرعت هرچه تمام تر وسائل برای یک استعمار و یک یورش تمام عیار مطابق نظم و قاعده تشکیل گشت."تراست کوهرنیال یهود (1897) ,کمیسیون استعمار, کولونیزاسیون (1898), صندوق ملی یهود (1908), دفتر فلسطین (1908) و کمپانی برای رشد و توسعه زراعی در فلسطین (1908) از نخستین ابزار هایی بودند که سازمان های صهیونیستی بنیان نهادند.
فعالیت های دیگری نیز در حال انجام بود. لابی صهیونیستی مدام در حال رایزنی با انگلستان بود تا اجازه دهد یک مستعمره نشین صهیونیست خود مختار در شبه جزیره سینا مستقر گردد اما این فعالیت ها بی نتیجه ماند. چرا که دولت انگلیس می ترسید با حضور صهیون ها در آن جا اغتشاش پیش آید که به ضرر دولت بریتانیای کبیر تمام می شد.
مقارن با شروع جنگ جهانی اول , استعمار صهیونی فلسطین پس از 30 سال کوشش و فعالیت پیشرفت بسیار کمی داشت و صهیونیست های مقیم فلسطین اقلیت بسیار کوچکی را تشکیل می دادند و تنها شامل یک درصد جمعیت یهود در سراسر جهان بودند. فعالیت صهیونیست ها هم ترس و هم مخالفت یهودیان دیگر را برانگیخت. این دسته از یهودیان راه حل مسئله یهود را خود مختاری در سرزمین فلسطین نمی دیدند و خواهان در هم آمیختن یهودیان با مردم اروپا و ایالات متحده بودند.
یهودیان فلسطین حتی 8 درصد کل جمعیت فلسطین را هم تشکیل نمی دادند و به زحمت 2.5 درصد از زمین های فلسطین را در تصرف داشتند. با شروع جنگ جهانی دور نمای تازه ای برای صهیونیست ها ترسیم شد. جنگ جهانی اول عامل اتحادی شد که در سال 1917 میان امپریالیسم بریتانیا و استعمار صهیونی برقرار گردید. این اتحاد در طی 30 سال بعد از 1917 دروازه های فلسطین را بر روی مستعمره نشینان صهیونی باز کرد و زمینه را برای خرید و غصب املاک خلق عرب فلسطین و اخراج آنها مهیا ساخت و دست آخر مقدمات ایجاد دولت استعماری صهیونی را در سال 1948 مهیا ساخت. بخش عمده ای از فلسطین تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود. گرچه این امپراطوری نیز غیر مستقیم اهداف و منافع انگلستان را تامین می کرد.
در بهار 1916 با فعل و انفعالات کشور ها و کم و زیاد شدن قدرت ها, موافقت نامه های سری بر سر تقسیم سرزمین های عثمانی میان انگلیس, فرانسه و روسیه تزاری تنظیم گردید. این عهد نامه مقرر می ساخت که بخش اعظم فلسطین باید بین المللی شود. انگلیس که ضعیف شده بود با این توافق سخت مخالفت می کرد و با حمایت از صهیونیست ها می خواست از نفوذی که آنها در ایالات متحده و فرانسه داشتند استفاده کند و مسئله قیومیت بین المللی فلسطین را منتفی سازد. دائما به گوش صهیونیست ها می خواند که باید به بسط برنامه استعمار در فلسطین پرداخت. در آغاز صهیونیست ها بصورت گروه های کوچکی به فلسطین وارد می شدند و اهداف سیاسی, استعماری خود را در زیر پرده ی انگیزه های مذهبی یا انسانی مخفی کرده بودند.
در این هنگام اعراب فلسطینی می پنداشتند که این مهاجران زائرانی هستند که تمایلات مذهبی آنها را به "ارض مقدس" کشانده و یا پناهندگانی هستند که پس از تحمل زجر و شکنجه از اروپای شرقی رانده شده اند و در جستجوی پناهگاهی در فلسطین هستند. نتیجه این شد که اعراب فلسطین از این گروه ها صمیمانه و برادرانه استقبال کنند.
شیوه رفتار مهمان نوازانه اعراب کم کم جای خود را به سو ظن و ناراحتی داد. اخراج مرتب زارعان و کارگران همچنین تحریم محصولات اعراب تنفر عمومی را برانگیخت, اما هنوز اعراب متوجه جنبه ناسیونالیستی و سیاسی برنامه بسیار وسیع صهیونیست ها نشده بودند.
در اواخر قرن نوزدهم آئین ناسیونالیستی (1) سراسر اروپا را فرا گرفته بود. بعضی از یهودیان نیز تحت تاثیر این آئین به این نتیجه رسیده بودند که روابط به اصطلاح نژادی که میان یهودیان موجود است یک "ملیت" یهود می سازد و در نتیجه این به اصطلاح "ملت یهود" حقوق ملی عادی اعطا می کند. از جمله این حقوق ملی, حق زندگی جداگانه و حق تاسیس یک دولت یهودی را نام می بردند. استدلال این گونه یهودیان بدینگونه بود که اگر ملت های دیگر اروپایی موفق شده اند بال قدرت خود را در آسیا و آفریقا بگسترند و بر امپراطوری های خود قسمت های وسیعی از این قاره ها را بیافزایند, قوم یهود هم دارای همین حق است. در نتیجه فکر تشکیل یک حکومت خود مختار در فلسطین که یهودی ها آن را به دلیل زندگی موسی و سلیمان سرزمین آبا و اجدادی خود می دانستند برای اولین بار در سال 1882 پا گرفت.
با آنکه اروپا از کمک به این ماجرا دریغ نمی ورزید ,اقدامات اولیه استعمار یهود در فلسطین سرانجام موفقیت آمیزی نیافت و علی رغم کوشش هایی که در سالهای 1882-1897 انجام گرفت, یهودیان کمتر جذب فلسطین شدند و قسمت اعظم آن ها به آرژانتین و ایالات متحده مهاجرت کردند. برنامه یهودیان عملا به شکست انجامید.
برای ریشه یابی علل شکست طرح اولیه , نخستین کنگره صهیونی (2) در اوت 1897 در بازل سوئیس تشکیل شد. ریاست این کنگره را تئودور هرتزل بعهده داشت. هدف اصلی و اساسی صهیونی که در کنگره بازل اعلام شد این بود:"هدف ما ایجاد کانون برای خلق یهود در فلسطین است. این کانون باید به وسیله حقوق عمومی تضمین و حمایت گردد."
باید دانست که از زمانی که برنامه بازل در سال 1897 تدوین گردید تا هنگام تنظیم برنامه بالتیمور که در سال 1942 انجام یافت؛ صهیونیست ها همیشه تعبیر غیر صریح "کانون" را بر لفظ صریح "دولت" ترجیح داده اند. دلیل این ترجیح آن است که لفظ "دولت" بدون شک موجب می شد مخالفتهایی در محافل مختلف برانگیخته شود. در پایان کنگره؛ هرتزل در دفتر خاطراتش اینطور می نویسد: "اگر بخواهم کنگره بازل را در یک جمله خلاصه کنم (والبته این کاری است که علنا نخواهم کرد) باید بگویم که در بازل من دولت یهود را بنیان نهادم. لکن اگر این مطلب را امروز اعلام کنم همه مردم مرا دست خواهند انداخت. در ظرف 50 سال آینده محققا دیگر بر کسی پوشیده نخواهد ماند
ادامه دارد
شـایـد یـکـی از برجسته ترین دلایل بر این امر مصوباتی بود که سازمان ملل زیـر فـشار ایالات متحده علیه عراق صادر کرد و آن را به مدت 10 سال در مـحـاصـره داشـت و این کشور را به تجاوز آمریکایی - اسرائیلی تـهـدیـد کـرد و به نتیجه رساند و همچنین مواضع منفی است که در قبال کـشـتـارهـای گروهی وحشیانه نیروهای اشغالگر اسرائیل در کرانه باختری و نوار غـزه بـرای سرکوب انتفاضه و مقاومت ملت فلسطین گرفت . این سازمان بـا تـامـیـن یک حمایت بین المللی از ملت فلسطین مخالفت کرده و می کند و هـنـوز از فراخوان اسرائیل به پایان دادن به اشغال و عقب نشینی کامل از کرانه خودداری می کند.
با بررسی قطعنامههای سازمان ملل جهت احقاق حقوق ملت فلسطین، می توان گفت که این حقوق شامل موارد زیر می شوند:
1- حق شناسایی هویت ملی مردم فلسطین.
2- حق تعیین سرنوشت بدون دخالت قدرت خارجی.
3- حق تشکیل دولت و حق قانونگذاری ملی.
4- حق عضویت در سازمان ملل متحد به عنوان عضو ناظر.
5- حق تحصیل سرزمینهای از دست رفته.
6- حق بازگشت آوارگان و خلاصه تمام حقوقی که ملتهای آزاد دنیا از آن دارا میباشند مانند پیشرفت و ترقی سیاسی، اجتماعی، تکنولوژیکی و علمی.
به گزارش مهر، نکته دیگر در مورد حقوق تعیین شده مردم فلسطین به وسیله سازمان اینکه بیشتر این حقوق به وسیله رژیمصهیونیستی پایمال و نادیده گرفته شدهاند و تنها، حقوقی که مربوط به روابط مردم فلسطین با سازمان ملل میباشد،(مانند مفاد قطعنامههای 67/45 و 177/43 و 3376 مجمع عمومی) تا حدودی زمینه اجرایی داشته اند ، اما مفاد مصوبانی که زمینه اجرایی آنها باید با همکاری رژیم صهیونیستی فراهم میشد، هرگز عملی نشده اند و سازمان ملل متحد نیز اقدام عملی جهت فشار به رژیم صهیونیستی انجام نداده است و حتی در بعضی موارد مانند اشغال سرزمینهای فلسطینی قبل از سال 1967عملکرد او را نیز تأیید کرده است.
چند نکته در باره وتوی قطعنامه ها از سوی آمریکا
1- آمریکا وتوی قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل در مورد بحران اعراب- اسرائیل را از سال 1972 آغاز کرد و تا قبل از این تاریخ این کشور در صدد وتوی قطعنامههایی در رابطه با فلسطین برنیامده بود.
2- در دهه 90 میلادی آمریکا در رابطه با بحران اعراب - اسرائیل در سازمان ملل سیاست جدیدی در پیش گرفت بدین معنا که آمریکا اجازه نمیداد حتی مسائل مربوط به فلسطین در صحن شورای امنیت مطرح و بررسی شود و پیشاپیش آن را وتو می کرد،اما در این دهه شاهد کمترین طرح مسئله بحران اعراب- اسرائیل در شورای امنیت میباشیم.
3- از سال 1972 تا سال 1990 یعنی تا زمان اتخاذ سیاست جدید آمریکا در شورای امنیت، در مجموع 42 مورد وتوی پیش نویس طرح قطعنامه توسط اعضای دائم شورای امنیت صورت گرفت که 28 مورد آن (حدود 70 درصد) در رابطه با اعراب و اسراییل و توسط آمریکا بوده است.
4- سال 1982 اوج حمایت آمریکا از اسرائیل در شورای امنیت می باشد در این سال آمریکا 6 مورد قطعنامه در مورد محکومیت و یا اعتراض و تقبیح اسرائیل در حمله به لبنان و مسائل داخلی فلسطین را وتو کرد.همچنین در سال 1988 نیز آمریکا حمایت بی دریغ خود را از اسرائیل به منصه ظهور گذاشت.این سال و اندکی پیش از آن مصادف است با شروع اولین موج انتفاضه در فلسطین.
5- در تمام قطعنامههای وتو شده و یا طرحهایی که آمریکا مانع از طرح آن در صحن شورای امنیت شده است،همگی در راستای محکومیت، اعتراض و یا ابراز نگرانی شورای امنیت از سیاستهای اسرائیل در فلسطین و یا کشورهای همسایه عربی بوده است.
6- دولت آمریکا برای ممانعت از در دستور کار قرار گرفتن مسائل مربوط به اعراب و اسرائیل از دهه 90 به بعد استدلال می کرد که طرح مسائل اعراب - اسرائیل در شورای امنیت به روند صلح خاورمیانه ضربه وارد خواهد کردو دو مورد مطرح شده در سال 2001 را نیز وتو کرد.
قسمت آخر
بـا وجـود تجاوز گسترده اسرائیل در5 ژوئن 1967 و با اینکه اسرائیل در رونـد ایـن تجاوز، سرزمینی سه برابر مساحت خود اسرائیل را اشغال کرد، و گرچه این تجاوز به طور گسترده ای از سوی جامعه بین الملل محکوم شـد، و بـا هـمه آنچه در میثاق سازمان ملل آمده بود، این مصوبه بیدرنگ پـس از این تجاوز یا حتی در همان ماه صادر نشد.
مصوبه یاد شده شش ماه پس از تـجـاوز صـادر شد و با همه این تاخیر عمدی در صدور این مصوبه، در آن سـخـنـی از لـزوم عقب نشینی فوری و غیر مشروط اسرائیل و در ضمن یک مهلت مـشـخـص بـه میان نیامده بود و این اسرائیل را قادر ساخت کرانه باختری،نوار غزه و بلندیهای جولان را تاکنون در اشغال داشته باشد.
شـواهـد دیـگـری از پـیـش از 1967 و پس از آن در دست هستند، که به همان انـدازه کـه اسـرائیـل را مـحکوم میکنند و سیاستهای آن را در سرزمینهای اشـغـالی نکوهش می کنند برخورد منفی سازمان ملل متحد و ناتوانی آن از تحمیل خـواستها و تصمیمات خود بر یک کشور تجاوزگر را، که برای مدت بیش از نیم قـرن تـا کـنـون بـه بـدتـرین شیوههای اشغالگری می پردازد، محکوم می کند.
نـخـستین و واپسین علت ناتوانی سازمان ملل و طرفداری آن [ از اسرائیل ] و بـرخـورد مـنـفـی آن نسبت به مسئله فلسطین از هنگام پیدایش این مسئله تـاکنون،آمریکاست که با همه امکانات و نیروی مادی و نظامی خـود و بـا هـمـه شـیـوههـای سیاسی و دیپلماتیک از تجاوزگری و اشغالگری اسـرائیـل پـشتیبانی کرده است و می کند، و تلاش می کند سازمان ملل را مهار کند و آن
را بسان یک سازمان ناتوان و غیر بی طرف جلوه دهد، و در نتیجه نـقـش آن را مـنـتـفـی کند و آن را بـر آن وادارد که اهانتهای پی در پی اسرائیل را بر خود هموارکند.
اسـرائیـل بـه سبب پشتیبانی نامحدود آمریکا، از اجرای مصوبات سازمان ملل خـود داری کـرد و از ایـن هـم فـراتر رفت و سازمان ملل رابه علت مصوبات مجمع عمومی، به طرفداری از فـلـسـطینیان، متهم کرد، و هنگامی که با هر گونه نـقـش سـازمـان مـلـل در تـلاشـهایش برای یافتن راه حلی صلح آمیز میان کـشـورهـای عربی و اسرائیل از 30 سال پیش به این سمت مخالفت کرد، در این کار تا حـد اکـثـر مـمـکـن پیش رفت.
شاید یکی از بزرگترین دلایل این امر، مخالفت اسـرائیل با انعقاد نشست صلح مادرید در سال 1991 به سرپرستی سازمان ملل
بـود، و پس از آن با سرپرستی سازمان ملل بر روند امضای توافقنامه اسلو در سـال 1993 و امـضای توافقنامه صلح با اردن در سال 1994 مخالفت کرد و در مـقـابـل، اسرائیل اصرار کرد (و در این کار موفق شد) که آمریکا سرپرستی همه این رویدادها را به عهده گیرد.
ایـنـها همه در روزگاری روی دادند که جنگ سرد میان ایالات متحده و اتحاد شـوروی سابق در جریان بـود و اتحاد شوروی درسازمان ملل نقش بزرگی در پشتیبانی از فـلـسـطینیان و کشورهای عربی رویاروی تجاوزگری و اشغالگری اسرائیل ایفا مـیکـرد. ولی همینکه اتحاد شوروی از هم گسسته شد و نیروی آن فروپاشید و جـایگاه خود را در جهان از دست داد، سازمان ملل بیشتر به ایالات متحده گـردن نهاد و در نتیجه رویکرد آن علیه فلسطینیان و کشورهای عرب، سازگار با منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه تندتر شد.
ادمه دارد
سـازمـان مـلـل متحد بی درنگ پس از پایان جنگ جهانی دوم بنیادگذاری شد و چـهـار کشور پیروز در آن جنگ: آمریکا، انگلیس،فرانسه و اتحاد جـمـاهـیـر شـوروی سابق میثاق آن را تهیه کردند و هدفهای آن را مشخص کردند و سـاخـتار آن را طرح ریختند. کشورهای یادشده همراه با تایوان آن هنگام و سـپـس چین، حق عضویت دائم در شورای امنیت و حق بهره برداری از وتو بر قـطعنـامـههایی را که برای هر کدام از آنها خوشایند نبود برای خود حفظ کـردنـد و از این راه این کشورها رهبری عالیه سازمان ملل، و از آن میان هـمـه جـامـعـه بین الملل را با همه مشکلات و اختلافاتی که در آن روا بود بـرای خـود ثـبـت کـردنـد تـا به سود خود و در جهت حفظ منافع و برآوردن هـدفـهای راهبردی خود و همپیمانان خود در آن عمل کنند، حتی اگر این کار بـه زیـرپـانهاده شدن میثاق سازمان ملل متحد و تعطیل کار شورای امنیت و نـادیـده گـرفتن مصوبات مجمع عمومی، که شاید با خواستهای کشورهای عضو در سـازمـان مـلـل سـازگار، ولی با خواستهای کشورهای عضو دائم شورای امنیت ناسازگار باشد، بینجامد.
از هنگامی که این سازمان در سال 1947 به بـررسـی مسئله فلسطین پرداخت، در مسیر حرکت خود بـدتـر از جـامـعـه ملل در اوایل دهه بیستم عمل کرد، و این هـنگامی بود که در سال 1947 مجمع عمومی آن مصوبه تقسیم فلسطین را تصویب کـرد و بـه مـیهن گزینان صهیونیست در فلسطین حق برپایی کشوری روی یک دوم خـاک فـلسطین را داد و در مقابل به فلسطینیان حق داد کشور خود را بر روی نیمه دیگر آن بنیاد نهند.
بـا آغـاز عـملیات جنگی در فلسطین در سال 1948 و آشکار شدن امکان پیروزی عـربـهـا بـر ایـن مـیـهـن گزینان، شورای امنیت سازمان ملل متحد این بار قـطعنـامـههایی صادر کرد که در آنها نیروهای عرب تهدید شدند و به آنها هـشـدار داده شـد، و از این راه پذیرش یک متارکه (متارکه نخست) بر آنها تـحمیل گردید، تا نیروهای میهن گزینان بتوانند خود را بازسازمانی کنند و بـرای رویـارویـی با نیروهای عرب و شکست دادن آنها خود را مسلح کنند.
در آن هـنـگـام، سـازمـان مـلل متحد و شورای امنیت هیچ حرکتی نکردند. آنها خـامـوشـی گزیدند و عضویت اسرائیل در سازمان ملل را پذیرفتند، بی آنکه آن را بـه عقب نشینی از سرزمینهایی که برای کشور فلسطین تخصیص داده شده بـود و آن را اشـغـال کـرده بـودند، ملزم کنند و بی آن که تلاش کنند ملت فـلـسـطیـن را قادر کنند که برپایی کشور خود را، که مصوبه تقسیم،آن را تـایـید کرده بود، اعلام کنند و در نتیجه، مانند اسرائیل، به عضویت سازمان ملل در آید.
به گزارش مهر،هـنـگـامی که ملت فلسطین به گروههای پناهنده تبدیل شد،شورای امنیت گردهـم نیامد تا حق بازگشت آنان به میهن خویش و برپایی کشور خویش را تصویب کـنـد، و تـنـهـا بـدان بسنده کرد که مجمع عمومی را به تصویب مصوبه 191 وادارد و در آن حـق آنـان بـه بازگشت را شناسایی کند، بی آن که اسرائیل را بـدان مـلزم کند و این مصوبه هنوز گواهی بر ناتوانی سازمان ملل متحد و طرفداری آن از اسرائیل است.
شـاهـد دیگر بـر ناتوانی این سازمان و طرفداری پیوسته آن از اسرائیل، در قـطعـنامه 242 شورای امنیت آشکارا دیده میشود. این قطعنامه در 22 نـوامـبـر 1967 صـادر شـد و خـواسـتـار عقب نشینی نیروهای اسرائیل از سـرزمـیـنهایی شده بود که اسرائیل در تجاوز خود در سال 1967 اشغال کرده بود (سینا و کرانه باختری و نوار غزه و بلندیهای جولان).
این قسمت ادامه دارد
ازجمله عوامل تاثیرگذار برتصمیمگیری در سطوح خرد و کلان در بیشتر دولتها، احزاب و تشکلهای سیاسی، لابیها و گروههای فشار میباشند.
درایالات متحده نیز لابیهای صهیونیستها با هدف تاثیرگذاری و نفوذ در پایههای سیاستگذاری آمریکا قوه مجریه، افکار عمومی و کنگره را بستر مناسبتری جهت دستیابی به هدف فوق دانسته و اقداماتی را صورت میدهند، که در انتها منجر به جهتدهی به سیاست خارجی آمریکا میگردد.
سازمان "آمریکاییها برای حفظ اسراییل" از جمله لابیهای قدرتمندست که با هدف حفظ تمامیت ارضی اسراییل از سال ۱۹۷۱میلادی فعالیت خود را آغاز کرده است.
از جمله اهداف این سازمان تثبیت اشغال بلندیهای جولان کرانه باختری و نوار غزه،اصرار بر حفظ بیتالمقدس به عنوان پایتخت اسراییل و مقابله با لابی اعراب در آمریکا میباشد.
امروزه علاوه بر احزاب و تشکلهای سیاسی، لابیها و گروههای فشار نیز نقش مهمی را در تصمیمگیریهای خرد و کلان حکومتی ایفا میکنند.
گروههای فشار به گروههایی گفته میشود که بهطور سازمانیافته برای تاثیرگذاری بر حکومتها تلاش مینمایند، با این وجود آنها تمایلی برای کسب مقامات رسمی حکومتی ندارند.
در عصر حاضر فعالیت لابیها و گروههای فشاردر اقصی نقاط جهان مشاهده میشود، با این وجود لابیها در ایالات متحده آمریکا بسیار منسجمتر و قدرتمندتر از سایر کشورها عمل میکنند.
در واقع نخستین متمم قانون اساسی آمریکا، پایهگذار لابیگری، به عنوان یکی از تاثیرگذارترین عوامل سیاست خارجی آمریکا است. به طوری که این امکان را در اختیار گروههای داخلی قرار میدهد تا برای تحمیل اهداف و سیاستهای خویش به فعالیت پرداخته و بر قوه مجریه و کنگره تاثیر گذارند.
اما دراین میان شاید هیچ گروهی نتوانسته است به مانند جامعه یهودیان آمریکا از این فرصت استفاده کند.
درواقع میتوان گفت لابیها و گروههای فشار صهیونیست در ایالات متحده، برای نفوذ در ارکان سیاستگزاری آمریکا حوزههایی را میدان عمل خویش قرار دادهاند که قوه مجریه، کنگره و افکار عمومی از مهمترین آنها به حساب میآیند. قوه مجریه آمریکا، از ابتدای تشکیل رژیم صهیونیستی تاکنون، اهمیت فراوانی را برای حفظ روابط نزدیک با اسراییل قائل بوده است.
درواقع میتوان گفت لابیهای صهیونیست در ایجاد چنین موقعیتی، نقشی حساس و بسزایی داشتهاند. تا آنجا که منحنی حمایت دستگاه اجرایی ایالات متحده آمریکا از اسراییل، به رغم فراز و فرودها، همواره بیانگر سیر صعودی است.
برای نمونه در دوران ریاست جمهوری کلینتون به رغم اینکه یهودیان تنها 42درصد از جمعیت آمریکا را تشکیل میدادند، 2درصد از اعضای کابینه بیل کلینتون یهودی بودند.
کنگره ایالات متحده نیز همانند پیکرهای است که نقش موثری را در سیاست خارجی این کشور ایفا میکند.
به همین دلیل نیز تحت تاثیر گروههای فشار صهیونیست قرار دارد. حمایت کنگره آمریکا از اسراییل، عموما حمایتی قوی بوده است، به گونهای که نمونههای آن را در بسیاری از قطعنامهها و بیانیههای کنگره میتوان مشاهده نمود. علاوه بر نقش کنگره در تعیین سیاست خارجی آمریکا افکار عمومی ایالات متحده، نیز دارای تاثیری قدرتمند، اما پنهان بر روی سیاست خارجی آمریکاست، گروههای فشار و ذینفوذ نیز به واسطه همین حمایت افکار عمومی است که به پیشبرد اهداف و مقاصد خویش امیدوارند. از اینرو تلاش برای تسلط بر افکار عمومی، تلاشی غیرمستقیم برای تاثیرگذاری بر سیاست خارجی تلقی میشود.
در این راستا،مهمترین ابزار تاثیرگذار بر افکار عمومی رسانهها میباشند. رسانههای جمعی آمریکا از شبکههای تلویزیونی گرفته تا رسانههای مکتوب، بهطور قابل ملاحظهای توسط یهودیان اداره میشوند.
درواقع آنان با در دست داشتن مدیریت شبکههای تلویزیونی همچون امبیسی، سیبیاس، ایبیسی و تا حدودی هم سیانان افکار عمومی آمریکا را به سمت حمایت از رژیم صهیونیستی سوق میدهند.
علاوه بر این، روزنامههایی همچون نیویورک تایمز و واشنگتن پست نیز در اختیار یهودیان قرار دادند.
این نشریات، در طول سالهای متمادی تصویری مثبت از اسراییل برای افکار عمومی ساختهاند و لذا افکار عمومی در مقابل گرایشهای سیاست خارجی در حمایت از رژیم صهیونیستی واکنش منفی نشان نمیدهند.
در واقع آنچه امروزه به عنوان سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و به ویژه در قبال منازعه اسراییل- فلسطین مطرح میشود، تا حد زیادی به شیوه عمل این رسانهها و لابیهای یهودی بازمیگردد.
بازدید د?روز: 1
کل بازدید :85440
نویسندگان وبلاگ :
آوای2 (@)[0]
آوای3 (@)[4]
آوای 4[0]
آوای 5 (@)[28]
امام فقید و اندیشور فرزانه ی ما فرموده اند : « اسلام چیزی است که از خدا آمده است و باید حفظ بشود و اگر خدای نخواسته این پیروزی که دنبال این انقلاب به دست آمده است به واسطه سستی ما, به واسطه ضعف تبلیغ ما, به واسطه ضعف حضور, ملت ما به شکست (خدای نخواسته) برسد بدانید که اسلام تا قرن ها دیگر نمی تواند سربلند کند. تکلیف بزرگی است و همه باید این تکلیف بزرگ را بپذیریم»------------- سه باید امام را همیشه بیاد داشته باشیم : 1. انقلاب باید پیروز شود. 2.خرمشهر باید آزاد شود.3.اسرائیل باید نابود گردد.
خبر گزاری قدس [179]
بازتاب [218]
مقاومت اسلامی لبنان [152]
بچه های قلم [89]
باشگاه مطلاعاتی و تحقیقاتی صهیونیسم [132]
مرکز اطلاع رسانی فلسطین [151]
مبارزین [135]
[آرشیو(8)]
شمیم یار
نی لبک عشق
غالبون
اقالیم قبله
انجمن دانشجویان حامی قدس
یا قدس ؛ اناقامدون
طاووس
مرکز عرضه محصولات فرهنگی ضد صهیونیستی